خآکستری نوشت های گیله دختر

ساخت وبلاگ
لم دادی رو مبل رو به روی تلویزیون داری موزیک ویدئو میبینی ، غصه میخوری و به دخترایی که توی بیکنی دارن موج سواری میکنن حسودی میکنی ... یکم شکمتُ میخارونی و کانالُ عوض میکنی میشینی فیلم میبینی ... تلفن زنگ میخوره،برمیداری بدی به مامانت میبینی با تو کار دارن ^_^ شماره ی دوستته ^_^ میگه حوصلم سر رفته سر فلان ساعت بیا همونجا همو ببینیم . گاهی وقتا به این تلفنا واقعاً احتیاج داری. همینطور به یه دوست شبی خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 171 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 15:07

اگه میدونستم ثبت نامِ دانشگاه انقدر دنگُ فنگ داره قیدشو میزدم:/ایشه!
#اخمو نوشت, ایشه
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۶ساعت 21:23  توسط گیله دُختر  | 
خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 177 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 15:07

پاتر هد باشيُ "هری پاتر و زندانی آزکابان" رو بازی نکرده باشی ، باختی! موسیقیِ بازی طوری به دل میشینه که میبرتت توی رویا.یه بار تصور میکنی توی قرون وسطا هستی ... چنگ زدی به پیراهن مشکیِ بلندتُ داری توی برفای یخ زده ی تپه های اسکاتلند میدویی که زودتر به قرارت توی هاگزمید برسی. بار دیگه فقط زل میزنی به مانیتور و گریه میکنی که چرا نامه ی هاگوارتزُ از دست دادی. یه بار هم آرزو میکنی کاش یه بار بتونی دنی خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 197 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 15:07

امروز بالاخره کارام تموم شد.دانشگاهمو هم دیدم.فقط مونده انتخاب واحدُ بلاه بلاه!

یه مدت هم نبودم و نتونستم جواب بدم بخاطر این بود که زندگیم یهویی تغییر کرد؛به تغییرات بزرگ عادت ندارم ... بیوفتم رو روال دوباره نوشتنُ از سر میگیرم xo

مرسی که هستین :*


#روز نوشت
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 21:35  توسط گیله دُختر  | 
خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 165 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 15:07

بعد از اینکه "بنگاه آدمکشی" رو به زور و با اکراه تموم کردم(خیلی مسخره بود!),شروع کردم به خوندنِ "شرلوک هلمز". من چقدر دوست دارم این کتابُ! ^_^ مثلا با خودم قرار گذاشتم تا ساعت یک خواب باشم.پس حدوداً ساعت 11 نتُ خاموش کردمُ چپیدم توی کتاب و غافل از این دنیا!به خودم اومدم دیدم ساعت نزدیک 3 صبحه و یه دستم کتابه و روی لباسم خرده های خوراکی ریخته:)) نامبرده خیلی پیسِه شیکم* است! ولی تونستم امروز صبح یه خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 176 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 21:25

کابوس خیلی بدی دیدم ... >_

خیلی مشخصه تحت فشارم نه؟هر چه بادا باد!من یه سال دیگه نمیمونم.تحمل استرس ندارم دیگه!:/


#اخمو نوشت
+ نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 14:5  توسط گیله دُختر  | 
خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 208 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 21:25

آخه حیف نیست من قهوه امو خالی بخورم؟یکی نیست برام کلوچه فومن بیاره -.-

اصن از امسال پاییز هوا سرد شد,یه فلاسک پر از قهوه برمیدارم,سر راه هم کلوچه فومن میخرم میرم سر پل،پاهامو آویزون میکنم از نرده ها و میرم تو کارش!


#مود نوشت, باحال نوشت
+ نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 14:10  توسط گیله دُختر  | 
خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 191 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 21:25

همونطوری که دراز کشیده بودم روی تختِ اتاق عزیزی،خیره به آفتاب بعد از ظهر و باغِ سر سبزِ بابابزرگ،داشتم به این فکر میکردم چی میشد من همون دخترکی میبودم که کلاس پنجمه و منتظره آخر هفته تموم شه و شنبه دوباره بره مدرسه.دلم واسه تک تکِ اون دوران تنگ شده ... سادگی .. سادگی .. سادگی ... با اکثر دوستای دوران ابتداییم در ارتباطم ولی از صمیمیتِ گذشته ها خبر نیست.دلم میخواد همه ی اون خاطرات جون دار بودنُ بغل خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 183 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 21:25

بارون رو دریابید آخه ^_^ من غش کنم واسه این هوای دلبر ../.
#خوشحال نوشت
+ نوشته شده در  جمعه هفدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 0:13  توسط گیله دُختر  | 
خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 162 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 21:25

ایده آل ترین آپشن توی زندگیِ من اینه که توی خونمون بطور همزمان یه باکس آبجو،یه شیشه ی پر خیارشور ، یه شیشه نوتلای دست نخورده و نون تست باشه . :/ هیچوقت این کالکشنُ نداشتم ... :( اکثر وقتا تو راه میخورمشون. -_- یا نمیرسه که کالکشن بشه ..
#باحال نوشت, مود نوشت
+ نوشته شده در  شنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 13:45  توسط گیله دُختر  | 
خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 161 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 21:25

امروز باید برم کتابخونه.اصن دوست ندارم برم!آخه امروز شیفتِ اون خانوم کتابدارِ مهربون نیست :/ عوضش دو نفر بروکلیِ آب پز و خورشت کرفس جاش هستن! خانوم کتابدار مهربون خیلی باحاله.تپل مپلیه همیشه هم میخنده و میخواد بخندونتت.کلاً انرژیش واسه ی کتابدار بودن خیلی زیاده. :)) کاش همه مثل اون بودن ... دنیا گلستون میشد:/ بعداً:رفتم .. خودش بود! ^_^#مود نوشت, غرغر نوشت + نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم شهریور خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 193 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 21:25

4 دقیقه ی پیش غاز های هوایی مهاجرت کردن،فکر کنم توی نیزار های تالاب زندگی میکنن .. وقتی صداشونو میشنوم یا وقتایی که لم دادم رو تختم و پنجره رو باز میذارم که بارون صورتمو خیس کنه یا اون موقعهایی که میرم بازار هفتگی و با دیدن ماهی شور و دودی و میوه های تر و تازه لبخند میزنم و چشام قلبی میشه،مردد میشم . یعنی واقعاً دلم میاد اینجا رو بذارم برم؟ [قشآر]#مود نوشت, روز نوشت + نوشته شده در  سه شنبه بیس خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 162 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 21:25

چند وقت پیش حدود 4 صبح میونِ خوابُ بیداری یهو از جام پریدمُ و رفتم سراغ دفتر و جامدادیم و شروع کردم به نوشتن یه سری داستانای کوتاه.خیلی برام عجیبه تا به حال برام پیش نیومده بود ... در اینکه من عاشق نوشتنم شکی نیست ولی هیچوقت توی داستان نویسی از خودم اشتیاق نشون ندادم!دوست نداشتم  ... یادمه یه مدت شعر نو میگفتم.دفترشو هنوز دارم ... اون موقع ها,دوران راهنمایی شاملو میخوندم و خیلیاشو حفظ بودم ... الا خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 179 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1396 ساعت: 18:54

چند روز پیش بعد از خاطره بازی با نیلوفر ، به یاد قدیما کی-دراما دانلود کردم. سریالای  فارسی وان یه قسمت خیلی بزرگی از نوستالژیکای منُ شامل میشه. وقتی چنل کلاً از ریشه نابود شد خیلی ناراحت شدم. وقتی بزرگ میشی نوستالژیکات کم کم از بین میرن و به خودت میای میبینی فقط یه تصویر ازشون توی ذهنت مونده. اولین سریالی که از فارسی وان دیدم "دارما و گرِگ" بود . (-من یه بلوند قد بلندم!) فارسی وان سلیقه ی خوبی تو خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 205 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1396 ساعت: 18:54

کارنت مود:لش گونه! موها بازُ آزاد , شومیز بر تن.گاهی از استرس نتایج نهایی بر خود میلرزد ... دقایقی بعد به هیچ وَرَش نیست و به نوشیدن دمنوشش ادامه میدهد. کتابی که میخواند سرشار از دیوانگی و بی ثباتیست!ولی از بی حوصلگی به خواندن ادامه میدهد. گاهی به نقطه ای خیره میشود و به چیزی هم فکر نمیکند!فقط خیره میشود.این حرکت را از "حشمت" یاد گرفته! #مود نوشت, بیحوصله نوشت, حشمت+ نوشته شده در  چهارشنبه هشتم شه خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 238 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1396 ساعت: 18:54

چقدر همه چیز زود میگذره بدونِ اینکه متوجه شیم! احتمالاً شما هم مثل من شبا موقع خواب افکار منفی و سردرد آورد(!) به ذهنتون میاد!دیشب هم از اون شبا بود ... این عملِ مغزمون خیلی غیرمنطقی و حال بهم زنه!داری کتاب میخونی،فکرت توی کتابه اون وقت یه خاطراتی یادت میاد که 1٪ هم ربطی به موقعیتِت نداره:/ دیشب یهو یاد مادربزرگم افتادم و به زور جلوی افکارمو گرفتم بعد از دقایقی یادم افتاد 2 سال دیگه 20 ساله میشم و خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 180 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 14:05

دیروز با گیله مادر (مامانِ گیله دختر:)) ) رفتیم بیرون.جمعه بود و خیابونا هم خلوتِ خلوت . یکم از مسیرمون گذشت پیاده رو پر از برگای خش خشو* بود؛اول من تند تند پامو میذاشتم روشون که صدا بدن بعد یه لحظه سرمو برگردوندم دیدم مامانمم داره از پشت سرم رو برگا پا میذاره :)) به حدی قضیه رو جدی گرفته بود که آخراش هلم میداد میگفت برو اونور برای تو بسه!اینا دیگه برای خودمه :)))) وااای مامان خیلی دوست دارم :))) خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 184 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 14:05

گاهی وقتا با کیفِ سه تارم میرم توی خیابون؛ماگل های ساده لوح فکر میکنن دارم میرم کلاس موسیقی اما فقط خودم میدونم که توی اون کیف دسته جاروئه نه سه تار!و اینکه دارم میرم زمین کوییدیچ واسه ی تمرین!
#از جمله خاطرات یک جادوگر اصیل زاده
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 20:35  توسط گیله دُختر  | 
خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 180 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 14:05

امروز مامان کلِ روز نبود ... رفت واسه یه مسافرت یه روزه.دلم براش تنگ شده ...

خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 183 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 14:05

یکی از دلایلی که دوست دارم کولر روشن باشه اینه که میتونم جوراب بپوشم! ^_^

خآکستری نوشت های گیله دختر...
ما را در سایت خآکستری نوشت های گیله دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ixo-memories-xoe بازدید : 199 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 14:05